شاعر، قفل‌ها، قفس‌ها و پرنده‌هایش

گزارشی از نمایشگاه آثار پرویز تناولی در آرت گالری ونکوور

مجید سجادی تهرانی – ونکوور

در هورس‌شو‌ بی (Horseshoe Bay) روز ابری مه‌آلودی است، شاید اوایل پاییز. مشکل بتوان این دهکدهٔ ساحلی، در منتهی‌الیه غربی وست‌ونکوور با خلیج کوچک نعل‌اسبی‌ و ترمینال کشتی‌های مسافری‌‌اش را با جای دیگری اشتباه گرفت. همان یک تصویر از درختان همیشه‌سبز و خلیج کافی‌ است. دوربین، تناولی را از پشت در حال قدم‌زدن در کوچه‌های دنج دهکده دنبال می‌کند و صدای او خارج از قاب از مهاجرتش به کانادا می‌گوید: «آمدن به کانادا تصمیم آسانی نبود. مخصوصاً برای کسی در شرایط من که باید همه‌چیز را می‌گذاشتم و می‌آمدم؛ کارگاهم، وسایلم، کارهایم.»

حال ترمینال کشتی و بارانداز قایق‌های خصوصی پیداست و مجسمه‌ای از پرّهٔ موتور یک کشتی. تناولی در لانگ شات، تکیه داده به نرده‌، رو به اقیانوس ایستاده. صدایش در باند صدا می‌گوید: «من در لیست سیاه بودم… » و برای اولین بار چهره‌اش را در مدیوم شات رو به دوربین می‌بینیم. با همان چهرهٔ مصمم همیشگی و چشم‌های بیدار. صدایش می‌گوید: «نمی‌توانستم کشور را ترک کنم. نمی‌توانستم نمایشگاهی برگزار کنم. نمی‌توانستم کاری به خارج از کشور ارسال کنم. آسان نبود که با این شرایط دوباره شروع کنم، اما من متوقف نشدم.»

فیلم را، که فیلم کوتاهی است، شرکت حراج کریستی سال ۲۰۱۶ ساخته است و به‌عنوان بخشی از نمایشگاه مرور آثارش در آرت گالری ونکوور در گوشه‌ای خلوت نمایش داده می‌شود. عنوان نمایشگاه با ارجاع به برخی از موتیف‌های کارهایش، «پرویز تناولی: شاعران، قفل‌ها، قفس‌ها» نام‌گذاری شده. به‌جز شاعران و قفل‌ها و قفس‌ها، تناولی موتیف‌های دیگری را هم در کارهایش دنبال کرده؛ عشاق، دیوارها، فرهاد، دست‌ها، شیرها، ‌پرنده‌ها و البته هیچ‌ها. از هر کدام از این تم‌ها هم نمونه‌هایی هست اما تمرکز بر تم‌هایی است که در عنوان نمایشگاه آمده‌اند.

شاعر، قفل‌ها، قفس‌ها و پرنده‌هایش
گزارشی از نمایشگاه آثار پرویز تناولی در آرت گالری ونکوور

دوربین در ادامه به خانه و کارگاه مجسمه‌ساز می‌رود؛ خانه‌ای روشن و پرنور با پنجره‌های بسیار. با تناولی که پیرهن سفید پوشیده همراه می‌شویم و به کارگاهش می‌رویم. قلم‌مو‌هایش را که مرتب می‌کند و روپوش کارش را که می‌پوشد، می‌گوید: «اینجا جای خوبی است برای زندگی. من منظره‌هایش را خیلی دوست دارم. اما من هنرمند منظره‌نگار نیستم. تمام فکر من در ایران است. بدن من اینجاست اما ایده‌های کارهایم ادامهٔ ایده‌هایی‌اند که در ایران داشتم.»

در کارگاه، همراه با تناولی آثاری را می‌بینیم که تعدادی از آن‌ها در همین نمایشگاه به نمایش گذاشته شده‌اند و پیش از همه مجسمهٔ «شاعر سقوط‌کرده» که تناولی با دقت و لطف نگاهش می‌کند. این مجسمه که از داستان مرگ فرهاد بر اثرِ افتادن از کوه بعد از شنیدن خبر دروغ مرگ شیرین الهام گرفته شده، با سرامیک ساخته شده و حس شکنندگی را القا می‌کند. شاعر سقوط کرده، بی‌سر است و پاها را در سینه جمع کرده‌ و بر سینه‌اش قفل زده شده. فیگور مجسمه، شکل جمع‌شدن دست‌ها و پاها، شکل و شمایل قفل‌های قدیمی را به ذهن متبادر می‌کند. مجسمه مثل دیگر کارهای سرامیکی تناولی با رنگ‌های درخشان ایرانی رنگ شده، لاجوردی، فیروزه‌ای و سرخ. دست‌ها و پاها و گردن مجسمه هم نارنجی ایرانی‌اند؛ رنگی منحصربه‌فرد و زیبا از خاک جزیرهٔ هرمز ایران.

شاعر، قفل‌ها، قفس‌ها و پرنده‌هایش
گزارشی از نمایشگاه آثار پرویز تناولی در آرت گالری ونکوور

در یکی دیگر از نمونه‌هایی که تناولی از این فیگور شاعر سقوط‌کرده، با برنز ساخته، دو دست با دو لیموی تازه در مشت، از شکاف زندان سینهٔ شاعر بیرون زده‌اند.

شاعر، قفل‌ها، قفس‌ها و پرنده‌هایش
گزارشی از نمایشگاه آثار پرویز تناولی در آرت گالری ونکوور

تناولی، در ادامهٔ گفت‌وگویش، همان‌طور که روی بخشی از نقاشی شیر کار می‌کند، از ممنوعیت مجسمه‌سازی در ایران بعد از اسلام می‌گوید و از اینکه مجسمه‌سازی نمُرد و در شکل صنعت‌هایی دیگر جلوه پیدا کرد و از علاقه‌اش به شکل‌ها و فیگورهای قفل‌های قدیمی از دوران کودکی می‌گوید. از گشتنش در میان بازارهای صنعت‌گران.

در نمایشگاه حاضر، یک شاعرِ مسی فیروزه‌ای بسیار بزرگ جلب توجه می‌کند. این مجسمهٔ بزرگ که به‌نوعی مانیفست دوره‌ای از کار تناولی است، سال ۱۹۶۱ ساخته شده و متعلق به دوره‌ای است که او هنوز به برنز روی نیاورده بود. مجسمه بیشتر با مصالحی که او در گشت‌‌و‌گذارهایش در بازار مسگر‌ها پیدا می‌کرده، ساخته شده است. قفل‌ها، کلیدها و شیرهای آب در کارهای تناولی معمولاً به‌جای اعضای بدن به کار رفته‌اند. در این مجسمه، قفل‌ها برای چشم و شیر آب به‌عنوان عضو تناسلی شاعر استفاده شده. استفاده از شیر آبی قطور در این مجسمه ناخودآگاه مجسمهٔ جنجالی آگوست رودن از بالزاک را به یاد می‌آورد با این تفاوت که آنجا بالزاک مغرور و دست‌به‌سینه به آنچه که هست مباهات می‌کند و این‌جا شاعر توبه‌جویانه به شیوهٔ عرفا مبادرت به سوراخ‌کردن و به‌سیخ‌کشیدن بدن خود کرده است.

شاعر، قفل‌ها، قفس‌ها و پرنده‌هایش
گزارشی از نمایشگاه آثار پرویز تناولی در آرت گالری ونکوور

نمایشگاه جدید تناولی در ونکوور، افق‌های جدیدی را در برابر کسانی‌که او را با مجموعهٔ «هیچ» می‌شناسند، قرار می‌دهد؛ از مجموعهٔ مجسمه‌های کوچک و زیبای سرامیکی تا مجموعه‌نقاشی‌های «آخرین شاعر ایران». در این مجموعه‌نقاشی‌های چندلته‌ای، فیگورهای مختلف مجسمه‌های تناولی در کنار هم طوری ردیف شده‌اند که قافیه و ردیف ساخته‌اند و هر تابلو، رباعی‌ای دوبیتی‌ است با رنگ‌های درخشان لاجوردی و فیروزه‌ای.

و البته هیچ نمایشگاهی از تناولی بدون «هیچ» نمی‌شود. در این نمایشگاه اولین اثری که بر پایهٔ ایدهٔ هیچ در سال ۱۹۶۵ ساخته شده، به نمایش گذاشته شده است؛ مجسمه‌ای ترکیبی که در آن هیچِ نستعلیقِ نئونی وسط خورشیدی سرخ می‌درخشد و دستانی شفاخواه بر پنجره‌ای ضریح‌وار زیر آن چنگ زده است. این اثر شاید بیان‌گراترین* مجسمه از مجموعهٔ «هیچ» باشد.

شاعر، قفل‌ها، قفس‌ها و پرنده‌هایش
گزارشی از نمایشگاه آثار پرویز تناولی در آرت گالری ونکوور

تناولی در بخش پایانی فیلم در مورد مجسمه‌ها و ایدهٔ هیچ می‌گوید: «هیچ چیست؟ مغز انسان از درک هیچ عاجز است. از نشان‌دادن آن عاجز است. برای نشان‌دادن اینکه هیچ، هیچ نیست و نباید آن را دست‌ِکم گرفت، من به آن یک شکل، یک بدن دادم که قابل رؤیت است. که مردم ببینند که هیچ وجود دارد. هر چیزی، وجودی دارد و هیچ هم.»

نمایشگاه آثار تناولی تا ۱۹ نوامبر در آرت‌ گالری ونکوور برپاست.

تماشای فیلم کوتاه حراجی کریستی دربارهٔ پرویز تناولی از طریق لینک زیر امکان‌پذیر است:

https://bit.ly/ParvizTanavoli-Christies

شاعر، قفل‌ها، قفس‌ها و پرنده‌هایش
گزارشی از نمایشگاه آثار پرویز تناولی در آرت گالری ونکوور


*هیجان‌نمایی، بیان‌گرایی یا اکسپرسیونیسم (Expressionism) نام یک مکتب هنری است.

ارسال دیدگاه